هم...
ذل ظهر... کنار خواب خیابانی که تب دارد. یکی ایستاده بالای سرش و یکی نشسته... سرش
روی زا نوهاش...
-- حالا واسه چی گریه می کنی؟! مگه می شناختیش؟ کس و کارت بود؟
-- آره می شناختمش... انسان بود!
ذل ظهر... کنار خواب خیابانی که تب دارد. یکی ایستاده بالای سرش و یکی نشسته... سرش
روی زا نوهاش...
-- حالا واسه چی گریه می کنی؟! مگه می شناختیش؟ کس و کارت بود؟
-- آره می شناختمش... انسان بود!
شما برای مرده ی يک انسان گريه میکنيد... خب اين را فهميدم اديسه... اما باز هم وقتی ميميرند من برايشان - برای آنها که فقط انسانند - گريه نمی کنم وقتی زنده اند دوستشان خواهم داشت اگر تقدير قرارشان بدهد در مسير زيستنم...و وقتی مردند آنچه هست فقط ترحم است. نمادی از شبيه يک انسان به شبيه يک انسان ديگر.
سلام آقای همسايه و احوالپرس هستيما..
ساده است..ساده ....................................
سلام ... و کجاست اين انسان؟
می نويسم - د ی د ا ر - تو اگر بی من و دلتنگ منی... يک به يک فاصله ها را بردار... همسايه پاييزيم سلام.با بهار چه می کنی؟ کمی پرده پنجره را کنار بزن . مرا در باران بهاری خواهي ديد...
چند وقته تنبلی می کنی مشق نمی نويسی کجايی؟
سلام... دلتنگيم جناب امامی... خيلی نيستيد!... روزگار بر وفق مراد که هست انشاالله؟
کجايی ؟ خبری ازت نيست
سلام همسايه. چند وقتی ست گذارتان نيفتاده. آمدم بگويم کاش سلامت و خوب باشيد.
گرمم شد